این شعر از زیبا ترین غزلهای حافظ است که در مدح حضرت باب الحوائج حضرت عباس بن علی ، ابو الفضایل سروده شده است . که به درخواست دوست بسیار عزیزم صاحب وبلاگ در پناه تو این هفته این شعر را بررسی میکنیم.البته سعی میکن به علت طولانی بودن فقط قراینی که ادعای بنده را ثابت میکند را عرض کنم و از توضیحات اضافی بپرهیزم.طبیعی است که اگر توضیح بیشتری در مورد ابیات خواستید در خدمتم.
جوزا سحر نهاد حمایل برابرم
یعنی غلام شاهم و سوگند میخورم
از زبان حضرت عباس میفرماید که غلام حضرت اباعبدالله هستم.
ساقی بیا که از مدد بخت کارساز
کامی که خواستم ز خدا شد میسرم
جامی بده که باز به شادی روی شاه
پیرانه سر هوای جوانیست در سرم
راهم مزن به وصف زلال خضر که من
از جام شاه جرعه کش حوض کوثرم
اشاره به امان نامه ی شمر دارد و میفرماید حیات جاودان را به رخ من مکش که من از حوض جدم علی بن ابی طالب سیرابم .که "و رزق ربک خیر و ابقی"
شاها اگر به عرش رسانم سریر فضل
مملوک این جنابم و مسکین این درم
در این بیت حضرت به صفت خود اشاره میکنند یعنی ابو الفضل و میفرماید هرچه هم با فضل باشم مملوک و گدای در همین خانه ام.(خانه اباعبدالله)
من جرعه نوش بزم تو بودم هزار سال
کی ترک آبخورد کند طبع خوگرم
اشاره دارد به ازلی بودن محبت بین او و امام حسین علیه السلام
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل
بیرون نمیتوان کرد الا به روزگاران
ور باورت نمیکند از بنده این حدیث
از گفته کمال دلیلی بیاورم
گر برکنم دل از تو و بردارم از تو مهر
آن مهر بر که افکنم آن دل کجا برم
این بیت تضمینی است که از کمال آورده است و این بیت از حافظ نیست
منصور بن مظفر غازیست حرز من
و از این خجسته نام بر اعدا مظفرم
منصور لقب حضرت امام حسین است و مظفر هم لقب امیرالمومنین . و میفرماید که این نام نگهبان من است
عهد الست من همه با عشق شاه بود
و از شاهراه عمر بدین عهد بگذرم
گردون چو کرد نظم ثریا به نام شاه
من نظم در چرا نکنم از که کمترم
این جهان با نام حسین علیه السلام خلق شده است و چرا من شعر فارسی ام را با نام او نگویم (این بیت از زبان خود حافظ است)
شاهین صفت چو طعمه چشیدم ز دست شاه
کی باشد التفات به صید کبوترم
شاهین های شکاری که شکار شاه را میآوردند برای جایزه لقمه ای از همان کبوتر شکار شده را از دست شاه میگرفتند و دیگر به خود شکار کاری نداشتند.
ای شاه شیرگیر چه کم گردد ار شود
در سایه تو ملک فراغت میسرم
شعرم به یمن مدح تو صد ملک دل گشاد
گویی که تیغ توست زبان سخنورم
در این بیت حافظ رمز جاودانگی و زیبایی و نفوذ کلام حافظ را بیان میکند و آن این است که شعر حافظ همه در مدح ائمه معصومین علیهم السلام است
بر گلشنی اگر بگذشتم چو باد صبح
نی عشق سرو بود و نه شوق صنوبرم
بوی تو میشنیدم و بر یاد روی تو
دادند ساقیان طرب یک دو ساغرم
مستی به آب یک دو عنب وضع بنده نیست
من سالخورده پیر خرابات پرورم
شراب تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر وشورش
با سیر اختر فلکم داوری بسیست
انصاف شاه باد در این قصه یاورم
شاه بسیار خوش انصاف بود و الا من اینقدر ها هم قابل نبودم که این همه مقام به من داده اند.
شکر خدا که باز در این اوج بارگاه
طاووس عرش میشنود صیت شهپرم
فرمود به جای دو دست قلم شده عباس به او دو بال در بهشت عطا کردیم که در آنجا هم ساقی باشد و بین طبقات مختلف بهشت روزی رسان باشد.
طاووس عرش هم بنا به روایت حضرت صاحب الزمان است که ارادت خاصی به حضرت عباس علیه السلام دارند.المهدی طاووس اهل الجنه
نامم ز کارخانه عشاق محو باد
گر جز محبت تو بود شغل دیگرم
شبل الاسد به صید دلم حمله کرد و من
گر لاغرم وگرنه شکار غضنفرم
میفرماید درست است که من کسی نیستم ولی به هر حال دست پرورده کسی مثل امیرالمومنین هستم.
ای عاشقان روی تو از ذره بیشتر
من کی رسم به وصل تو کز ذره کمترم
در مصرع اول میفرماید عاشقان تو از ذرات عالم بیشترند
و من از ذره در برابر تو کمترم
بنما به من که منکر حسن رخ تو کیست
تا دیدهاش به گزلک غیرت برآورم
حضرت با غیرت مخصوص خود میفرماید به من بگو که کیست منکر روی تو؟
تا چشمانش را با گزلک (وسیله ای آهنین برای کفاشها) در آورم
بر من فتاد سایه خورشید سلطنت
و اکنون فراغت است ز خورشید خاورم
مقصود از این معامله بازارتیزی است
نی جلوه میفروشم و نی عشوه میخرم
در حراج ها برخی اصلا قصد خرید ندارند و فقط قیمت را بالا میدهند تا قیمت بالا رود . به این کار میگویند بازار تیزی.
حضرت عباس میفرماید این همه زیباییها و جلوه های من برای این است که بدانند من غلام و طفل دبستان حسین هم نیستم. و الا قصد مطرح کردن خود راندارم.
دوش آگهى ز یار سفرکرده داد باد
من نیز دل به باد دهم هر چه باد باد
کارم بدان رسید که همراز خود کنم
هر شام برق لامع و هر بامداد باد
به قدری رازداری و پرده پوشی کردم که مجبور بودم راز خود را با برق و باد در میان بگذارم.
در چین طره تو دل بى حفاظ من
هرگز نگفت مسکن مالوف یاد باد
مسکن اصلی دل من طرهگیسوی شماست . و من هرگز در کنار شما احساس غربت نمیکنم ولو هزاران کیلومتر از وطن اصلی ام دور باشم.
لذا حضرت فرمودند : نحن البیوت . ما خانه هایی هستیم که با آنها آرامش مییابید.
امروز قدر پند عزیزان شناختم
یا رب روان ناصح ما از تو شاد باد
در این بیت کسانی را که برای او خیرخواهی کرده بودند را دعا میکند.
خون شد دلم به یاد تو هر گه که در چمن
بند قباى غنچه گل میگشاد باد
با هر بهانه دلم یاد تو میکرد .
از دست رفته بود وجود ضعیف من
صبحم به بوى وصل تو جان بازداد باد
جانی که دوست ببخشد نه جانی است مثل همه جانها که آن همان حیات طیبه ای است که وعده کرده بودن. فلنحیینه حیاه طیبه
حافظ نهاد نیک تو کامت برآورد
جان ها فداى مردم نیکونهاد باد
حضرت فرمودند کسی که ولایت ما را دارد ما ذاتش را دوست داریم ولی از اعمال بدش بدمان میآید ولی کسی که ولایت ما را ندارد ما عمل خوبش را دوست داریم ولی ذاتش را خیر.
گروه اول به هدایت نزدیکترند.
این شعر یکی از زیباترین و مشهورترین اشعار حافظ است و اسرار و نکات ظرایف بسیاری دارد که در حد وسع به آن میپردازیم که البته خیلی از مطالب را سعی میکنم در لابلای ابیات به عرض برسانم . چون مطالب سنگین و عجیبی است.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
و من اللیل فتهجد به نافله لک/عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا
در این بیت حضرت حافظ کنایتا به زمان مقدس سحر نیز اشاره ای دارند.
نکته بسیار ظریفی که هست این است که میفرماید از غصه نجاتم دادند.یعنی تا غصه ای نباشد ، نجاتی در کار نیست.لذا مولانا میفرماید:
هر کجا دردی دوا آن جا بود
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلى صفاتم دادند
شعشعه ذات اهل بیت هستند که حضرت فرمود : به راستی خدا ما را از نور عظمت خود آفرید
جام تجلی صفات خداوند نیز اهل بیت عصمت و طهارت هستند .
چه مبارک سحرى بود و چه فرخنده شبى
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
برات نوشته ای بود که برای نجات به او میدادند . برای مثال کسی که یک بار مالیات میداد به او براتی میدادند تا مامورین حکومتی به خاطر عدم پرداخت مالیات متعرض به جان و مال او نشوند.
بعد از این روى من و آینه وصف جمال
که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
آینه وصف جمال نیز اهل بیت هستند . به نظر میرسد که حضرت حافظ در این غزل به شرح یکی از تشرفاتشان خدمت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه پرداخته که در این تشرف از خزینه علم آن حضرت نیز بی بهره نبوده است.
یکی از علما حضرت اباعبدالله را در عالم مکاشفه میبیند و از ایشان قدرتی را طلب میکنند تا بتوانند مثل حافظ شعر بگویند که در جواب حضرت میفرمایند : ما این عنایت را فقط به حافظ کردیم و بس.
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و این ها به زکاتم دادند
اصل زیبایی که حضرت حافظ در این بیت میفرماید اصل استحقاق است. یعنی کسی استحقاق دارد که مستحق باشد و گدایی کند تا به عنوان زکات نصیب و بهره ای به او بدهند.
البته گدایی فقط در خانه خداوند و اهل بیت زیبا است . و اصلا انسان باید گدای کسی باشد که چیزی داشته باشد و برای همین خداوند میفرماید: انتم الفقراء والله هو الغنی
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این بیت نیز ترجمه این آیه قرآن است:
ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا
این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد
اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
ان مع العسر یسرا
همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادند
سحر خیزی و همت دو راه مهم و لازم برای نجات انسان است.