این شعر یکی از زیباترین و مشهورترین اشعار حافظ است و اسرار و نکات ظرایف بسیاری دارد که در حد وسع به آن میپردازیم که البته خیلی از مطالب را سعی میکنم در لابلای ابیات به عرض برسانم . چون مطالب سنگین و عجیبی است.
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
و من اللیل فتهجد به نافله لک/عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا
در این بیت حضرت حافظ کنایتا به زمان مقدس سحر نیز اشاره ای دارند.
نکته بسیار ظریفی که هست این است که میفرماید از غصه نجاتم دادند.یعنی تا غصه ای نباشد ، نجاتی در کار نیست.لذا مولانا میفرماید:
هر کجا دردی دوا آن جا بود
بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند
باده از جام تجلى صفاتم دادند
شعشعه ذات اهل بیت هستند که حضرت فرمود : به راستی خدا ما را از نور عظمت خود آفرید
جام تجلی صفات خداوند نیز اهل بیت عصمت و طهارت هستند .
چه مبارک سحرى بود و چه فرخنده شبى
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
برات نوشته ای بود که برای نجات به او میدادند . برای مثال کسی که یک بار مالیات میداد به او براتی میدادند تا مامورین حکومتی به خاطر عدم پرداخت مالیات متعرض به جان و مال او نشوند.
بعد از این روى من و آینه وصف جمال
که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
آینه وصف جمال نیز اهل بیت هستند . به نظر میرسد که حضرت حافظ در این غزل به شرح یکی از تشرفاتشان خدمت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه پرداخته که در این تشرف از خزینه علم آن حضرت نیز بی بهره نبوده است.
یکی از علما حضرت اباعبدالله را در عالم مکاشفه میبیند و از ایشان قدرتی را طلب میکنند تا بتوانند مثل حافظ شعر بگویند که در جواب حضرت میفرمایند : ما این عنایت را فقط به حافظ کردیم و بس.
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و این ها به زکاتم دادند
اصل زیبایی که حضرت حافظ در این بیت میفرماید اصل استحقاق است. یعنی کسی استحقاق دارد که مستحق باشد و گدایی کند تا به عنوان زکات نصیب و بهره ای به او بدهند.
البته گدایی فقط در خانه خداوند و اهل بیت زیبا است . و اصلا انسان باید گدای کسی باشد که چیزی داشته باشد و برای همین خداوند میفرماید: انتم الفقراء والله هو الغنی
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
این بیت نیز ترجمه این آیه قرآن است:
ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا
این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد
اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
ان مع العسر یسرا
همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم دادند
سحر خیزی و همت دو راه مهم و لازم برای نجات انسان است.
الله
سلام
ممنون از این دو پست اخر
خیلی استفاده کردیم
بخصوص برای اشعار شاعر معاصر اقای فاضل نظری که بسیار زیبا بودند
در پناه حق
سلام
یه حافظ
گلبن عیش می رسد ، ساقی گلعذار کو
باد بهار می وزد ، باده ی خوشگوار کو
هر گل نو ، ز گلرخی ، یاد همی کند ولی
گوش سخن شنو کجا ، دیده ی اعتبار کو
مجلس بزم عیش را، غالیه ی مراد نیست
ای دم صبح خوش نفس ! نافه ی زلف یار کو
حسن فروشی گل ام ، نیست تحمل ای صبا !
دست زدم به خون دل ، بهر خدا نگار کو
شمع سحر گهی اگر ، لاف ز عارض تو زد
خصم زبان دراز شد ، خنجر آبدار کو
گفت مگر زلعل من ، بوسه نداری آرزو
مردم ازین هوس ولی ، قدرت و اختیار کو
حافظ اگر چه در سخن ، خازن گنج حکمت است
از غم روزگار دون ، طبع سخن گزار کو
وسلامی دیگر
بسیار زیبا بود
و تشکر که امدی دیدی و رفتی
که دوباره منتظرت هستم
اپم
باقی بقایت یا حق
م.م.ت
سلام
عشق سیمرغی است کو را دام نیست
طاعات و عباداتت در روز عرفه قبول حق باشه ان شا اله
یه سر بزن آپم
خوب نوشتی
موفق باشی
سلام
سرزمینی است کزو بوی وفا می آید
تکیه گاهی است که هر شاه و گدا می آید
یه سر بزن خوشحال میشم.
یا علی مدد
سلام دوست عزیز ، انتخاب غزل حافظ زیبا بود ولی شرح که نوشتید همه دور از جان مطلب و غزل بود معلوم میشود علاقمند شعر حافظ میباشید ولی کوشش نکنیدتا شرح دهید چون برای شرح حافظ باید علومی اندوخت و عمری زحمت کشید و اشعار حافظ هیچ ربطی به مذهب شیعه ندارد چون خود حضرت حافظ سنی بود و ایران نیز شیعه نبود تا انکه انگلیس امد و ایران را شیعه کرد