سلام
متاسفانه تو محرم سرم خیلی شلوغ شده نتونستم آپ کنم.
اجمالا عرض کنم یک از بزرگان ظهر عاشورا حافظ را در خواب دید که حافظ گریه کنان این غزل را میخواند:
الان دیوان حافظ دم دستم نیست. قول میدهم بعد از عاشورا چند غزل حافظ در مورد اباعبدالله را بنویسم.
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس
گویا ولی شناسان رفتند از این ولایت
...
التماس دعا
سلام
این غزل از کوتاه ترین و در عین حال از زیبا ترین غزل های حافظ است که در طی آن بزرگترین آفت راه سلوک را بیان میکند که بسیار جذاب و کاربردی است.
ای که دائم به خویش مغروری
گر ترا عشق نیست معذوری
غرور بزرگترین آفت راه عشق و سلوک است چون عاشق باید متواضع و خاکسار باشد و در برابر معشوق هیچ خودی نداشته باشد. لذا انسانهای مغرور نمیتوانند عاشق شوند.
شاید به همین دلیل است که در روایت داریم که اگر ذره ای کبر در کسی باشد رنگ و بوی بهشت به او نمیخورد.
گرد دیوانگان عشق مگرد
که به عقل عقیله مشهوری
مستی عشق نیست در سر تو
رو که تو مست آب انگوری
در این بیت حضرت لسان الغیب خود را از تهمت های ناروای بی خردانی که او را لا ابالی میدانند بری میکند.چون مستی ناشی از آب انگور را مذموم معرفی میکند.
روی زردست و آه درد آلود
عاشقان را دوای رنجوری
میفرماید عاشق باید زرد رو باشد و رنجور .لذا اگر ما این خصوصیت را نداریم عاشق نیستیم.
بگذر از نام و ننگ خود حافظ
ساغر می طلب که مخموری
کسی که غرور دارد نمیتواند از نام خود بگذرد و تا خود در میان است هرگز به معشوق نمیرسد.