بسمه...
مدتی این مثنوی تاخیر شد/مهلتی بایست تا خون شیر شد
تا نزاید بخت تو فرزند نو/خون نگردد شیر شیرین خوش شنو
چون ضیاء الحق حسام الدین عنان/باز گردانید ز اوج آسمان
چون به معراج حقایق رفته بود/بیبهارش غنچهها ناکفته بود
چون ز دریا سوی ساحل بازگشت/چنگ شعر مثنوی با ساز گشت
مثنوی که صیقل ارواح بود/باز گشتش روز استفتاح بود
مطلع تاریخ این سودا و سود/سال اندر ...
بسم الله و بعونه تعالی، بازگشتم که بهتر بگویم بازگشتیم.گر بخت یار شود و عزم استوار گردد، هفته ای
یک بار مطلبی نو خواهم نگاشت. باشد از میان واژه ها، دلی آرام گیرد و روحی به پرواز درآید که
واژگان چون به دست صاحبانش افتد، این توان را دارد. چه خوش گفت:
استاد غزل سعدی است نزد همگان لیکن/ دل را نکند بیدار، الا غزل حافظ.
سلام، چه عجب! خوش آمدی.
با سلام، گرفتاری زیاد بود؛ ان شاء الله سعی بر آن خواهد بود که حضور مستمر - ولو اندک - حفظ شود. الهی آمین
سرور ارجمندم سلام.
با کمال افتخار وبلاگ شما را لینک کردم
سلام بزرگوار، ممنون از حسن توجه شما.