خدا جو صورت ابروی دلگشای تو بست
گشاد کار من اندر کرشمههای تو بست
دردم از یار است و درمان نیز هم.................دل فدای او شد و جان نیز هم
حلال جمیع مشکلات است حسین
مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند
زمانه تا قصب نرگس قبای تو بست
هر زیبایی و هر رعنایی در مقابل زیبایی تو چون خاک میماند
ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود
نسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست
همانطور که غنچه با نسیم باز میشود حال من نزار هم با نسیم کوی خوش میشود
مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد
ولی چه سود که سر رشته در رضای تو بست
قضای الهی چنان رقم خورد که من در بند تو ام اما چه فایده که محبت باید دوسره باشد و رضایت تو هم مهم است
چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن
که عهد با سر زلف گره گشای تو بست
دل من با زلف تو عهد عاشقی دارد که محبت هیچ کس را در دل ننشاند تو نیز گره از کار دل من باز کن
ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت
بخنده گفت که حافظ برو که پای تو بست؟
سلام
به قول خود قیصر امین پور
تا نگاه میکنی وقت رفتن است ... ناگهان چقدر زود دیر می شود
قبلی هم من بودم
من هیچم و ا ز هیچ نیاید هیچ کار
اگه شاعر این بیت رو پیدا کردی ممنون .میشم بدی ...من پیدا نکردم
مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد
ولی چه سود که سر رشته در رضای تو بست
قضای الهی چنان رقم خورد که من در بند تو ام اما چه فایده که محبت باید دوسره باشد و رضایت تو هم مهم است
به این اعتقاد داری ؟
آپ کردم .
البته ببخشید قبلش سلام .
اگه سر زدی کارمو نقد کن
مر۳۰
باقی بقایت یا حق
م . م . ت
الله
سلام
در مورد شعرهای درخواستی هم می نویسید؟؟
موفق باشید
درپناه حق