پیر خرابات

دریافتی از غزلهای حضرت لسان الغیب حافظ شیرازی

پیر خرابات

دریافتی از غزلهای حضرت لسان الغیب حافظ شیرازی

حافظ حفظ سر می کرد؛به راز می نوشت...

بسم رب الحسین(ع)... 

من محمد جواد هستم و با اجازه ی حسین آقا از این به بعد در وبلاگ مطلب خواهم نوشت؛ که به قول خواجه: صالح و طالح متاع خویش نمودند/ تا که قبول افتد و که در نظر آید... 

حجه الاسلام و المسلمین عالی در تاریخ 28/8/91 در اصفهان به مطلبی در سخنرانی خود اشاره کردند که به نظرم بسیار زیبا بود. و آن این است: 

مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ/ چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد. 

ایشان فرمودند که مراد خواجه از پیر مغان، امام حسین(ع) و از شیخ، حضرت ابراهیم(ع) می باشد. 

و حقیقتا تفسیر لطیف و عمیقی است. 

عزیز دیگری نیز فرمودند حضرت آیت الله قاضی(قدس سره) در زمین کربلا این بیت خواجه را در جای جای آن وادی مقدس زمزمه می کرده اند: 

با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم/ که شهیدان که‌اند این همه خونین کفنان... 

که مطلع غزل چنین است:  

شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان/ که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان... 

این مطلب را در ماه عزای ارباب و به یاد آقا نوشتم و به ایشان عرض می کنم: 

یا ابا عبد الله! در این ایام ما را هم به فرزندی بپذیر!  

در پایان این مطلب کوتاه همه را به استفاده از سخنرانی های حاج آقای عالی دعوت می کنم که بسیار عالم و فهیم و روشن بین هستند -حفظه الله تعالی-.

من، عرفه و حافظ -به محوریت حضرت زین العابدین(ع)-

بسمه -تعالی شانه -

پنج شنبه ای که گذشت، از ساعت 20-17 کلاس داشتم. از طرفی روز عرفه هم بود. این شد که به قاعده ی "الجمع مهما امکن، اولی من الطرح" قصد کردم هم به راز و نیاز با حضرت باری بپردازم و هم به کلاسم برسم. برای تحقق این منظور در خانه ماندم تا بتوانم تا 16:30 به نیایش پرداخته و سپس سریع راهی شوم. از روی کتاب شریف خاتم المحدثین، شیخ عباس قمی(ره) مشغول به انجام اعمال شدم و آن هایی را که ساده بود(!)، انجام می دادم. بالاخره رسیدم به جایی که گفته بود: " و بخوان نیز در این روز با خشوع و رقت دعای آن حضرت که در صحیفه ی کامله است و آن دعای چهل و هفتم است و مشتمل است بر جمیع مطالب دنیا و آخرت صلوات الله علی منشیها."  چشمم را گرفت. تصمیم گرفتم امسال این دعا را بخوانم و خواندم. عجب دعایی بود. با حمد الهی آغاز می شود،چه حمدی! "حمدا لم یحمدک خلق مثله و لایعرف احد سواک فضله"تا دنیا دنیا بوده کسی چنین حضرت حق را حمد نکرده است. چندین صفحه از امتیازات حمد ابراز شده سخن گفته می شود. سپس ساقه ی اصلی دعا آغاز می شود و در آن حضرت زین العابدین(ع) دست تو زا می گیرد و روحت را به شب و روز مردان خدا رهنمون می گردد. یک سبک زندگی به تو می آموزد، سرشار از روح دعا که: "الدعاء مخ العباده." خیلی دعای زیبا و چشمه ی جوشانی است.  

القصه، از خواندن آن بسیار لذت بردم و ذهنم زیاده مشغول شد که صلوات الله علی منشیها! امشب به یاد دی روز افتادم. گفتم تفألی به خواجه زده که او چه می گوید و حال مرا چگونه توصیف می کند. زدم. آمد:

بیا که رایت منصور پادشاه رسید

نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید

جمال بخت ز روی ظفر نقاب انداخت

کمال عدل به فریاد دادخواه رسید

سپهر دور خوش اکنون کند که ماه آمد

جهان به کام دل اکنون رسد که شاه رسید

ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن

قوافل دل و دانش که مرد راه رسید

عزیز مصر به رغم برادران غیور

ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید

کجاست صوفی دجال فعل ملحدشکل

بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید

صبا بگو که چه‌ها بر سرم در این غم عشق

ز آتش دل سوزان و دود آه رسید

ز شوق روی تو شاها بدین اسیر فراق

همان رسید کز آتش به برگ کاه رسید

مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول

ز ورد نیم شب و درس صبحگاه رسید 

حقیقه و بدون هیچ ردپایی از اغراق و بزرگ نمایی می گویم:اولین مطالیی که از این دعای سرشار از مضامین در ذهن من ماندگار شد، سه نکته بود: 

1-شوق به وصال حضرت دوست 

2-اهمیت خلوت و مناجات با حضرت حق در شب و روز 

3-فراز 103 دعا (بقلم فیض الاسلام) -که بسیار مضمون عجیبی دارد.-

که حضرت لسان الغیب 5/1 نکته ی آن را به من یادآور گشت که رحمت خدا بر او؛ 

و سلام بی بدیل حضرتش بر ائمه ی معصومین(ع) که امرای کلام اند و سفیران وحی و اقرب الی الله و ستایش گر ترین مردمان، علی الخصوص بر حضرت زین العابدین(ع)

                                                                                                
                                                                                                   والسلام

آمدیم، تشریف بیاورید...

بسمه...

مدتی این مثنوی تاخیر شد/مهلتی بایست تا خون شیر شد

تا نزاید بخت تو فرزند نو/خون نگردد شیر شیرین خوش شنو

چون ضیاء الحق حسام الدین عنان/باز گردانید ز اوج آسمان

چون به معراج حقایق رفته بود/بی‌بهارش غنچه‌ها ناکفته بود

چون ز دریا سوی ساحل بازگشت/چنگ شعر مثنوی با ساز گشت

مثنوی که صیقل ارواح بود/باز گشتش روز استفتاح بود

مطلع تاریخ این سودا و سود/سال اندر ...

بسم الله و بعونه تعالی، بازگشتم که بهتر بگویم بازگشتیم.گر بخت یار شود و عزم استوار گردد، هفته ای  

 

یک بار مطلبی نو خواهم نگاشت.  باشد از میان واژه ها، دلی  آرام  گیرد و روحی به  پرواز درآید که  

 

واژگان چون به دست صاحبانش افتد، این توان را دارد. چه خوش گفت:

 

استاد غزل سعدی است نزد همگان لیکن/ دل را نکند بیدار، الا غزل حافظ.