پیر خرابات

دریافتی از غزلهای حضرت لسان الغیب حافظ شیرازی

پیر خرابات

دریافتی از غزلهای حضرت لسان الغیب حافظ شیرازی

من، عرفه و حافظ -به محوریت حضرت زین العابدین(ع)-

بسمه -تعالی شانه -

پنج شنبه ای که گذشت، از ساعت 20-17 کلاس داشتم. از طرفی روز عرفه هم بود. این شد که به قاعده ی "الجمع مهما امکن، اولی من الطرح" قصد کردم هم به راز و نیاز با حضرت باری بپردازم و هم به کلاسم برسم. برای تحقق این منظور در خانه ماندم تا بتوانم تا 16:30 به نیایش پرداخته و سپس سریع راهی شوم. از روی کتاب شریف خاتم المحدثین، شیخ عباس قمی(ره) مشغول به انجام اعمال شدم و آن هایی را که ساده بود(!)، انجام می دادم. بالاخره رسیدم به جایی که گفته بود: " و بخوان نیز در این روز با خشوع و رقت دعای آن حضرت که در صحیفه ی کامله است و آن دعای چهل و هفتم است و مشتمل است بر جمیع مطالب دنیا و آخرت صلوات الله علی منشیها."  چشمم را گرفت. تصمیم گرفتم امسال این دعا را بخوانم و خواندم. عجب دعایی بود. با حمد الهی آغاز می شود،چه حمدی! "حمدا لم یحمدک خلق مثله و لایعرف احد سواک فضله"تا دنیا دنیا بوده کسی چنین حضرت حق را حمد نکرده است. چندین صفحه از امتیازات حمد ابراز شده سخن گفته می شود. سپس ساقه ی اصلی دعا آغاز می شود و در آن حضرت زین العابدین(ع) دست تو زا می گیرد و روحت را به شب و روز مردان خدا رهنمون می گردد. یک سبک زندگی به تو می آموزد، سرشار از روح دعا که: "الدعاء مخ العباده." خیلی دعای زیبا و چشمه ی جوشانی است.  

القصه، از خواندن آن بسیار لذت بردم و ذهنم زیاده مشغول شد که صلوات الله علی منشیها! امشب به یاد دی روز افتادم. گفتم تفألی به خواجه زده که او چه می گوید و حال مرا چگونه توصیف می کند. زدم. آمد:

بیا که رایت منصور پادشاه رسید

نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید

جمال بخت ز روی ظفر نقاب انداخت

کمال عدل به فریاد دادخواه رسید

سپهر دور خوش اکنون کند که ماه آمد

جهان به کام دل اکنون رسد که شاه رسید

ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن

قوافل دل و دانش که مرد راه رسید

عزیز مصر به رغم برادران غیور

ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید

کجاست صوفی دجال فعل ملحدشکل

بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید

صبا بگو که چه‌ها بر سرم در این غم عشق

ز آتش دل سوزان و دود آه رسید

ز شوق روی تو شاها بدین اسیر فراق

همان رسید کز آتش به برگ کاه رسید

مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول

ز ورد نیم شب و درس صبحگاه رسید 

حقیقه و بدون هیچ ردپایی از اغراق و بزرگ نمایی می گویم:اولین مطالیی که از این دعای سرشار از مضامین در ذهن من ماندگار شد، سه نکته بود: 

1-شوق به وصال حضرت دوست 

2-اهمیت خلوت و مناجات با حضرت حق در شب و روز 

3-فراز 103 دعا (بقلم فیض الاسلام) -که بسیار مضمون عجیبی دارد.-

که حضرت لسان الغیب 5/1 نکته ی آن را به من یادآور گشت که رحمت خدا بر او؛ 

و سلام بی بدیل حضرتش بر ائمه ی معصومین(ع) که امرای کلام اند و سفیران وحی و اقرب الی الله و ستایش گر ترین مردمان، علی الخصوص بر حضرت زین العابدین(ع)

                                                                                                
                                                                                                   والسلام
نظرات 5 + ارسال نظر
محمد نوزادی(منتظر) شنبه 6 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 09:00 ق.ظ http://nozadi.blogfa.com

سلام
از مطالب بسیار زیبا و ارزنده ای که ارائه می فرمائید ممنونم

علیک السلام بزرگوار، من هم از این که این نوشته ها توسط بزرگوارانی چون شما مورد مطالعه قرار می گیرند، بسیار سپاس گزارم. موفق باشید.

حسین واقعی پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:43 ق.ظ

سلام
میتونی برا خوىت با اسم خوىت بنویسی
شکر

سلام جناب آقای واقعی، بسیار مسرور شدم از این که متوجه شدم به وبلاگ این حقیر!!! سر می زنید. حتما نظرات شما مطمح نظر قرار خواهد گرفت.

طباطبایی یکشنبه 21 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:20 ق.ظ http://khanehashtom.blogfa.com

این که می نویسم

نامه نیست خیال است...

کاش به انتهای سطرها که می رسم

تو لااقل خیال نباشی

بیایی!




دوست گرامی سلام.

با یک غزل با نام "گاهی کنایه ها به غزل گند میزنند" و یک "سه گانی موزون"

به روزم و منتظر نقد و نگاه گرمتان[گل]

با سلام، ممنون از نگاه گرمتون...

kghr سه‌شنبه 23 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 11:45 ق.ظ

سلام
خواستم تبریک بگم
واقعاً وبلاگ تون عالیه
احسنت
(البته فقط شعرهای فاضل نظری رو خوندم ولی از ظاهر و عناوینش مشخصه که خوبه)

سلام، خیلی ممنونم. لطف دارین.
بیش تر به ما سر بزنید. یا حق

محمد چهارشنبه 24 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 12:47 ب.ظ http://minihal.blogfa.com

هدف اون لذت بردن این فرصت زندگی بود نه اینکه سیگار کشیدن رو مجاز بدونم یا هرچیزی!اصل یه چیز دیگه هست..دریاب دمی که با طرب میگذرد...
.
.
مرسی که سر زدی و مرسی بابت تذکرت.
من بلاگ شمارو دوس دارم چون حافظ رو خیلی دوست دارم..

سلام، تمام حرف من این است:
انسان برای ابدیت باید برنامه بریزد؛ چرا که موجودی است که آغاز دارد اما انتها ندارد. در همین راستاست که باید لذت ابدی را برگزیند. والا این لذت در کامش زهر خواهد شد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد