پیر خرابات

دریافتی از غزلهای حضرت لسان الغیب حافظ شیرازی

پیر خرابات

دریافتی از غزلهای حضرت لسان الغیب حافظ شیرازی

منتخب شعرهای فاضل نظری

بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
آسمان با قفس تنگ چه فرقی دارد
بال وقتی قفس پر زدن چلچله هاست
بی هر لحضه مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
باز می پرسمت از مسئله دوری وعشق
وسکوت تو جواب همه مسئله هاست
شعر از آقای فاضل نظری

**********************************

به خدا حافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی ودلم ثانیه ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع ولی لبهایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

با چراغی همه جا گشتم وگشتم در شهر
هیچ کس هیچ کس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند:نشد!
شعر از :آقای فاضل نظری


********************************
بعد از این بگذار قلب بیقراری بشکند
گل نمی روید.چه غم گر شاخساری بشکند

باید این آیینه را برق نگاهی می شکست
پیش از آن ساعت که از بار غباری بشکند

گر بخواهم گل بروید بعد از این از سینه ام
صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکند

شانه هایم تاب زلفت را ندارد پس مخواه
تخته سنگی زیر پای آبشاری بشکند

کاروان غنچه های سرخ روزی می رسد
قیمت لبهای سرخت روزگاری بشکند
شعر از:آقای فاضل نظری
************************************


طلسم

در گذر از عاشقان رسید به فالم
دست مرا خواند و گریه کرد به حالم

روز ازل هم گریست آن ملک مست
نامه تقدیر را که بست به بالم

مثل اناری که از درخت بیفتد
در هیجان رسیدن به کمالم

هر رگ من رد یک ترک به تنم شد
منتظر یک اشاره است سفالم

بیشه شیران شرزه بود دو چشمش
کاش به سویش نرفته بود غزالم

هر که جگرگوشه داشت خون به جگر شد
در جگرم آتش است از که بنالم

*******************************
دلباخته

ای صورت پهلو به تبدل زده! ای رنگ
من با تو به دل یکدله کردن، تو به نیرنگ

گر شور به دریا زدنت نیست از این پس
بیهوده نکوبم سر سودازده بر سنگ

با من سر پیمانت اگر نیست نیایم
چون سایه به دنبال تو فرسنگ به فرسنگ

من رستم و سهراب تو! این جنگ چه جنگی است
گر زخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ

یک روز دو دلباخته بودیم من و تو!
اکنون تو ز من دل‌زده‌ای! من ز تو دلتنگ

************************************
آهنگ

از صلح می‌گویند یا از جنگ می‌خوانند؟!
دیوانه‌ها آواز بی‌آهنگ می‌خوانند

گاهی قناریها اگر در باغ هم باشند
مانند مرغان قفس دلتنگ می‌خوانند

کنج قفس می‌میرم و این خلق بازرگان
چون قصه‌ها مرگ مرا نیرنگ می‌دانند

سنگم به بدنامی زنند اکنون ولی روزی
نام مرا با اشک روی سنگ می‌خوانند

این ماهی افتاده در تنگ تماشا را
پس کی به آن دریای آبی‌رنگ می‌خوانند

****************************************
بهانه

از باغ می‌برند چراغانی‌ات کنند
تا کاج جشنهای زمستانی‌ات کنند

پوشانده‌اند «صبح» تو را «ابرهای تار»
تنها به این بهانه که بارانی‌ات کنند

یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می‌برند که زندانی‌ات کنند

ای گل گمان مکن به شب جشن می‌روی
شاید به خاک مرده‌ای ارزانی‌ات کنند

یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست
از نقطه‌ای بترس که شیطانی‌ات کنند

آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه‌ای است که قربانی‌ات کنند

*********************************
جواهرخانه

کبریای توبه را بشکن پشیمانی بس است
از جواهرخانه خالی نگهبانی بس است

ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین
آبروداری کن ای زاهد مسلمانی بس است

خلق دلسنگ‌اند و من آیینه با خود می‌برم
بشکنیدم دوستان دشنام پنهانی بس است

یوسف از تعبیر خواب مصریان دلسرد شد
هفتصد سال است می‌بارد! فراوانی بس است

نسل پشت نسل تنها امتحان پس می‌دهیم
دیگر انسانی نخواهد بود قربانی بس است

بر سر خوان تو تنها کفر نعمت می‌کنیم
سفره‌ات را جمع کن ای عشق مهمانی بس است!

***************************************
حاصل عقل

به نسیمی همة راه به هم می‌ریزد
کی دل سنگ تو را آه به هم می‌ریزد

سنگ در برکه می‌اندازم و می‌‌پندارم
با همین سنگ زدن، ماه به هم می‌ریزد

عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است
گاه می‌ماند و ناگاه به هم می‌ریزد

آنچه را عقل به یک عمر به دست آورده است
عشق یک لحظه کوتاه به هم می‌ریزد

آه، یک روز همین آه تو را می‌گیرد
گاه یک کوه به یک کاه به هم می‌ریزد

******************************
پادشاه

از شوکت فرمانرواییها سرم خالی است
من پادشاه کشتگانم، کشورم خالی است

چابک‌سواری، نامه‌ای خونین به دستم داد
با او چه باید گفت وقتی لشگرم خالی است

خون‌گریه‌های امپراتوری پشیمانم
در آستین ترس، جای خنجرم خالی است

مکر ولیعهدان و نیرنگ وزیران کو؟
تا چند از زهر ندیمان ساغرم خالی است؟

ای کاش سنگی در کنار سنگها بودم
آوخ که من کوهم ولی دور و برم خالی است

فرمانروایی خانه بر دوشم، محبت کن
ای مرگ! تابوتی که با خود می‌برم خالی است

************************************
مهمان آتش

راحت بخواب ای شهر! آن دیوانه مرده است
در پیله ابریشمش پروانه مرده است

در تُنگ، دیگر شور دریا غوطه‌ور نیست
آن ماهی دلتنگ، خوشبختانه مرده است

یک عمر زیر پا لگد کردند او را
اکنون که می‌گیرند روی شانه، مرده است

گنجشکها! از شانه‌هایم برنخیزید
روزی درختی زیر این ویرانه مرده است
دیگر نخواهد شد کسی مهمان آتش
آن شمع را خاموش کن! پروانه مرده است

********************************
گنج

شعله انفس و آتش‌زنه آفاق است
غم قرار دل پرمشغله عشاق است

جام می‌ نزد من آورد و بر آن بوسه زدم
آخرین مرتبه مست‌شدن اخلاق است

بیش از آن شوق که من با لب ساغر دارم
لب ساقی به دعاگویی من مشتاق است

بعد یک عمر قناعت دگر آموخته‌ام
عشق گنجی است که افزونی‌اش از انفاق است

باد، مشتی ورق از دفتر عمر آورده است
عشق سرگرمی سوزاندن این اوراق است.

***************************
تفاوت

پس شاخه‌های یاس و مریم فرق دارند
آری! اگر بسیار اگر کم فرق دارند
شادم تصور می‌کنی وقتی ندانی
لبخندهای شادی و غم فرق دارند
برعکس می‌گردم طواف خانه‌ات را
دیوانه‌ها آدم به آدم فرق دارند
من با یقین کافر، جهان با شک مسلمان
با این حساب اهل جهنم فرق دارند
بر من به چشم کشتة عشقت نظر کن
پروانه‌های مرده با هم فرق دارند


***********************************
هلاهل

این طرف مشتی صدف آنجا کمی گل ریخته
موج، ماهیهای عاشق را به ساحل ریخته

بعد از این در جام من تصویر ابر تیره‌ ایست
بعد از این در جام دریا ماه کامل ریخته

مرگ حق دارد که از من روی برگردانده است
زندگی در کام من زهر هلاهل ریخته

هر چه دام افکندم، آهوها گریزان‌تر شدند
حال صدها دام دیگر در مقابل ریخته
هیچ راهی جز به دام افتادن صیاد نیست
هر کجا پا می‌گذارم دامنی دل ریخته

زاهدی با کوزه‌ای خالی ز دریا بازگشت
گفت خون عاشقان منزل به منزل ریخته!


**********************************
زیارت

مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادة سه‌شنبه شب قم شروع شد

آیینه خیره شد به من و من به‌ آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد

خورشید ذره‌بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد

وقتی نسیم آه من از شیشه‌ها گذشت
بی‌تابی مزارع گندم شروع شد

موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد

از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد

در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد

***********************************
دیر و دور

بعد از این بگذار قلب بی‌قراری بشکند
گل نمی‌روید، چه غم گر شاخساری بشکند

باید این آیینه را برق نگاهی می‌شکست
پیش از آن ساعت که از بار غباری بشکند

گر بخواهم گل بروید بعد از این از سینه‌ام
صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکند

شانه‌هایم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه
تخته‌سنگی زیر پای آبشاری بشکند

کاروان غنچه‌های سرخ، روزی می‌رسد
قیمت لبهای سرخت روزگاری بشکند


******************************
وای دلم ...

عشق بر شانه هم چیدن ...

به نسیمی همه راه به هم می ریزد

کی دل سنگ تو را آه به هم می ریزد


سنگ در برکه می اندازم و می پندارم

با همین سنگ زدن ، ماه به هم می ریزد


عشق بر شانه هم چیدن چندین سنگ است

گاه می ماند و نا گاه به هم می ریزد


انچه را عقل به یک عمر به دست آورده است

دل به یک لحظه کوتاه به هم می ریزد


آه یک روز همین آه تو را می گیرد

گاه یک کوه به یک کاه به هم می ریزد


فاضل نظری
***************************************
شعری که برای این بار انتخاب کردم زبان حال آقا امام حسین(ع) با قر بنی هاشمه...


ای چشم تو بیمار ، گرفتار ، گرفتار

برخیز چه پیشامده این بار علمدار

گیریم که دست و علم و مشک بیفتد

برخیز فدای سرت انگار نه انگار

فاضل نظری
*********************************

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین(ع)

گام های استوار و مصمم، پهنه محبوس زمین را می لرزاند، زمان در حیرت این حرکت، مغزها عاجز از

تحلیل این مقصد، دانایان به نادانی معترف و اندیشمندان از اندیشیدن عاجز
.
کاروان شهادت، آغازگر تاریخ ، تاریخی که دوباره نگاشته می شود و آنچه را از دعوت آدم و شهادت هابیل و

ضربه های تبر ابراهیم وعصای موسی و شمشیر عیسی (ع) و هیبت محمد(ص) و ذوالفقار علی (ع)

و نرمش غرور آفرین حسن(ع) به عنوان فلسفه تاریخ در بر دارد دگر بار، برای همیشه می خواهد به ثبت

برساند.واما غزل...

نشسته سایه ای از آفتاب بر رویش
به روی شانه طوفان رهاست گیسویش


ز دوردست سواران دوباره می آیند
که بگذرند به اسبان خویش از رویش


کجاست یوسف مجروح پیرهن چاکم
که باد از دل صحرا می آورد بویش


کسی بزرگتر از امتحان ابراهیم
کسی چنان که به مذبح برید چاقویش


نشسته است کنارش کسی که می گرید
کسی که دست گرفته به روی پهلویش


هزار مرتبه پرسیده ام زخود او کیست
که این غریب نهاده است سر به زانویش


کسی در آن طرف دشت ها نه معلوم است
کجای حادثه افتاده است بازویش


کسی که با لب خشک و ترک ترک شده اش
نشسته تیر به زیر کمان ابرویش


کسی است وارث این دردها که چون کوه است
عجب که کوه ز ماتم سپید شد مویش


عجب که کوه شده چون نسیم سرگردان
که عشق می کشد از هر طرف به هر سویش


طلوع می کند اکنون به روی نیزه سری
به روی شانه طوفان رهاست گیسویش


فاضل نظری



******************************

اثری از شاعر معاصر، فاضل نظری(عضو هیأت داوران)

دل تنگ

من چه در وهم وجودم ، چه عدم ، دل تنگ ام
از عدم تا به وجود آمده ام ، دل تنگ ام

روح از افلاک و تن از خاک ، در این ساغر پاک
از درآمیختن شادی و غم دل تنگ ام...

خوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت
من هنوز از سفر باغ اِرم دل تنگ ام

ای نبخشوده گناه پدرم ، آدم ، را!
به گناهان نبخشوده قسم ، دل تنگ ام

باز با خوف و رجا سوی تو می آیم من
دو قدم دلهره دارم ، دو قدم دل تنگ ام...

نشد از یاد برم خاطره ی دوری را
باز هم گرچه رسیدیم به هم دل تنگ ام


تا مثلا تازه شود .... غزلی از اقلیت...


من چه در وهم وجودم چه عدم دلتنگم
از عدم تا به وجود آمده ام دلتنگم

روح از افلاک و تن از خاک، در این ساغر پاک
از در آمیختن آمیختن شادی و غم دلتنگم

خوشه ای از ملکوت تو مرا دور انداخت
من هنوز ازسفر باغ ارم دلتنگم

ای نبخشوده گناه پدرم آدم را
به گناهان نبخشوده قسم دلتنگم

حال در خوف و رجا رو به تو بر میگردم
دو قدم دلهره دارم دو قدم دلتنگم

نشد از یاد برم خاطره دوری را
بازهرچند رسیدیم به هم !دلتنگم



*************************
به طعنه گفت به من: روزگار جانکاه است
به من! که هر نفسم آه در بی آه است

در آسمان خبری از ستاره من نیست
که هر چه بخت بلند است عمر کوتاه است

به جای سرزنش من به او نگاه کنید
دلیل سر به هوا بودن زمین ماه است

شب مشاهده چشم آن کمان ابروست!
کمین کنید که امشب سر بزنگاه است

شرار شوق و تب شرم و بوسه دیدار
شب خجالت من از لب تو در راه است....

نظرات 144 + ارسال نظر
احمد چهارشنبه 12 دی‌ماه سال 1386 ساعت 10:56 ق.ظ

دمت گرم و سرت خوش باد شاعر.

منم شنبه 15 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:51 ق.ظ

کار جالبیبود

پوران سه‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1387 ساعت 10:45 ق.ظ

امروز روز اولی به وبلاگت سر زدم شعراتون خیلی زیبا بود من
خوذم یه روزی شعر میگفتم اما .........
راستی من ترم آخر ادبیاتم.

نعمتی یکشنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 02:25 ب.ظ

به نظر من فاضل حافظ غزل امروز است.( به هر دو معنی). دمت گرررررررررررررررررررررررررررررم

سارا شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1387 ساعت 12:34 ب.ظ

سلام خسته نباشی
شعر می گفتم و دیوانه ام نامیدند ...
ادبیات قبول شدم و بی پولی نذاشت برم ....
برام میل بده دلم می خواد برگردم به دوران طلایی شاعر بودنم ....ممنون

حامد سه‌شنبه 11 تیر‌ماه سال 1387 ساعت 03:33 ب.ظ

دمت گرم و سرت خوش باد
دستت درد نکنه بخاطر زحمتات

الیتاتا چهارشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 07:15 ق.ظ http://www.elitata86.blogfa.com

سلام نویسنده
خسته نباشی
دست آقای نظری هم درد نکنه
واقعا در چیدن کلمات و حتی مفهوم جمله در کنار هم تبهر خاصی دارن.
خیلی ممنون که شعراشونو گلچین کردین.

اگه پاهاتون یاری کرد یه سری اومدین پیش ما قول میدم خوب پذیرایی بشید!

انشاالله قلم خوش رقص و مانا یی داشته باشید.

پژمان شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1387 ساعت 07:37 ق.ظ http://pellepelleh.parsiblog.com

سلام اخوی
دمت گرم. توی سرچ گوگل پیدات کردم. خدا خیرت بده.
ان شاءاله که محرم لسان الغیب بشی از هر نوعش!
حق نگه دار.

sarafraz یکشنبه 5 آبان‌ماه سال 1387 ساعت 01:45 ب.ظ http://azarkadeh.blogfa.com

سلام.قسمتی از دیوار اتاق من از ورق هایی تشکیل شده که گلچینی از ابیات نابه. من انقدر از خوندن و تکرار یه سری از ابیات و تصویرسازی های شما لذت می برم که قسمت قابل توجهی از این ورقها اشعار شماست.......خیلی خوشحالم می کنید اگه به وبلاگ نوپای من سر بزنید....

ققنوس سه‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:51 ب.ظ http://mehrarand.blogfa.com

عالی.
ظهور فاضل همانا برخاستن خیام و حافظ است

حسین جنتی چهارشنبه 9 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:41 ب.ظ http://www.aram59.blogfa.com

.......................................
.......... سری به ما بزنید

[ بدون نام ] چهارشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:41 ق.ظ

khili ziba bood vali kash y zare az roo sayer site ha copy nazanin
sheraye jadide fazelo mikham

مهدی رستمی چهارشنبه 19 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 12:14 ب.ظ http://mehdi29.blogfa.com

باسلام وارادت وتبریک سال نو خدمت استاد نظری
خوشحال میشم اگه دعوت منو واسه خوندن چند تا رباعی قبول کنی

پروانه جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1388 ساعت 04:07 ب.ظ

ممنونم...
بسیار غزل های زیبایی دارن ایشون ..کارش درسته ...

سینا پنج‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 04:26 ب.ظ

اگر کسی اغراق آمیز از کسی تعریف کنه اشتباهه. اما به حق این شعرها مال یه حافظ مدرنه! ژس غزل هنوز نفس میکشه!

[ بدون نام ] جمعه 1 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:52 ب.ظ

زیباترین شعرها

محمد حسنی شنبه 9 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:16 ب.ظ

من میپرستم کارهای این فاضلو! مرسی

سمیرا سه‌شنبه 12 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 03:04 ق.ظ

خیلی زیبابودند به خصوص شعراولی که گذاشتنین
شعرهایی که گلچین کردین خیلی قشنگ بودند.
این اولین بار بود که شعر های این شاعر رو خوندم

ترانه جمعه 22 خرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:44 ق.ظ

شعراتون خیلی خیلی قشنگه.نمیدونم شعراتون چه جادویی داره که من ناخوداگاه حفظ میشم.

مینا سه‌شنبه 16 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 05:00 ب.ظ http://www.mnyeganeh.blogfa.com

سلام
واقعا ممنون
من شعرهای فاضل و خیلی دوست دارم
امیدوارم از بزرگانمون تا زنده اند تعریف کنیم تا وقتی رفتند تازه به یادشون یفتیم ....!

ارمیا شنبه 20 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 07:18 ب.ظ

بهنظر من فاضل حافظ غزل امروزه به هر سه معنی!

دالتون جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:25 ب.ظ http://padis.blogfa.com

آفررین قشنگ بود آقای نظری یک ژدیده است.....

ف... جمعه 23 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 04:17 ب.ظ http://fereshteh333.blogfa.com

شاعر همیشه تنهاست و احساس زیبایش را مدیون همین تنهایی است و من معتقدم شاعری که برای" او" قلم به دست میگیرد شایسته است که به حافظ اقتدا کند
یاعلی

نازنین شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 10:52 ق.ظ http://www.sotedel20.blogfa.com

بسیار زیبا بود

سید عرفان محتشمی پور چهارشنبه 4 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:34 ق.ظ http://www.sarzamineman.mee.ir


قفل قفس باز و قناری ها هراسان
دل کندن آسان نیست! آیا می توانم؟

شعرهای زیبایی بود
دست شما و آقای نظری درد نکنه!

محمد شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:51 ق.ظ

آقا من گرخیدم!!!الان حدودا 3 یا 4 روز با این شاعر آشنا شدم و کتاباش و گرفتم ولی هر چی شعراش و می خونم می گرخم و باز می خونم!!!باورتون نمی شه الان 4 روزه نمی تونم کار کنم و هر روز شعرای این و برا همکارام می خونم!!!
واقعا امپراطور اونم تو این عصر!!!
سلطان شعراش
خدا قوت!!!

سید علی موسوی سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:01 ب.ظ http://www.ooomidvaram.blogfa.com


سلام و خسته نباشید

من با شعرای فاضل زندگی میکنم

واقعا قشنگن

و دارم سعی میکنم که در سروده هام مثل ایشون باشم و در واقع از ایشون پیروی کنم ولی می دونم که واقعا راه زیادیه

موفق باشین

تنها چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:51 ب.ظ

عجیبه خیال می کردم مردها اونطور که زنها عشق تجربه می کنند نیستتد عجیبه شاعرا نه مردهاشون شبیه بقیه مردهان نه زنانشون به هر حال سخن کوتاه: احساس شاعر احساس منه تفاهمی عجیب در سطر سطر کتاب آنها گریه های امپراطور و اقلیت و...

مهدی چهارشنبه 20 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 04:53 ب.ظ

* آفتاب پنهانی

طلوع می‌کند آن آفتاب پنهانی
ز سمت مشرق جغرافیای عرفانی

دوباره پلک دلم می‌پرد نشانه چیست
شنیده‌ام که می‌آید کسی به مهمانی

کسی که سبزتر از هزار بار بهار
کسی شگفت کسی آن چنان که می‌دانی
شاعر : قیصر امین‌پور

اسماعیل ملکان شنبه 23 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:58 ق.ظ http://www.tardyd.persianblog.ir

سلام....
واقعا زیبا ترین اشعار آقای نظری را انتخاب کردید ....

من که با خوندن شعری که برای واقعه عاشورا نوشته شده بود کاملا تحت تاثیر قرار گرفتم ....
بازم ممنون

به امید دیدار

حدیث ضیغمی سه‌شنبه 10 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 07:15 ب.ظ http://annaman.blogfa.com

هنوز هم می گویم،خوشا به حال بی حالان،که هر چه می شنوند و می گویند چیزی نیست جز آنچه از درونشان به بیرون می تراود.
حال
به شعر می کشانمت، تو قافیه، ردیف من!
تو شعر می شوی ولی،ترانه ی لطیف من!
.
.
.
من اشتباه کرده ام، قافیه سخت می شود
بیا معامله کنیم،قافیه من ردیف تو!

زینب سادات جمعه 11 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:26 ب.ظ

خیلی با سلیقه و با حوصله گزینش کردین !
عالی بود

somayyye شنبه 12 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:49 ب.ظ http://nargesenaz.blogfa.com

ziba bood

رها دوشنبه 21 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:43 ب.ظ http://aftab80.blogfa.com

سلام
یکی از دوستان گفته بود من با شعرهای اقای فاضل زندگی میکنم ولی من میگم زندگی میکنم تا بتونم لقب ایشون رو به یدک بکشم هر چند ضعیفه ای بیش نیستم
به هر حال هیچ کدو از ابیات شعزر اقای فاضل به پای این بیتش نمیرسه و واقعا شاهکاره
آنچه را عقل به یک عمر به دست اوردست دل به یک لحظه کوتاه بهم میریزد
واقعا این بیت جای تامل داره

مهرناز چهارشنبه 23 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:14 ب.ظ

کتاب گریه های امپراطور رو دوستم برای کادوی تولدم داد.واقعا لذت بردم.بعضی از بیت ها یا کلمه هاش آدموم دیوونه میکنه.
آنچه را عقل به یک عمر بدست آوردست / دل به یک لحظه کوتاه به هم میریزد

نگاه شنبه 26 دی‌ماه سال 1388 ساعت 01:54 ب.ظ http://nilufarestan.blogfa.com/

سلام
حافظ زمانه است این بشر!!!!!

فاضل نظری...وبلاگ طرفداران دوشنبه 19 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:15 ب.ظ http://emperorcries.blogfa.com/

سلام شعر های زیبایی از اقای نظری گذاشتید به ماهم سری بزنید

بیشمار پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 12:01 ق.ظ http://bishomar.ir

سلام
خیلی زیبا بود و هست
و قسم به روشنایی خورشید که مدیون آنهایی هستیم که از جان خود گذشته اند.
و امروز باید زمینه را برای روشنگری آماده کرد
bishomar.ir
mobarezclip.blogfa.com

کلودی پنج‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 06:22 ب.ظ http://klody.blogfa.com

سلام.
شعرهای بسیار زیبایی گذاشتین.
تشکر.

آسامحمدیان شنبه 8 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 09:27 ق.ظ http://oryanism,blogfa.com

دراین شماره ی وبلاگ من چندکارازژانرشعر-واژه رادرمعرض قضاوت شماعزیزان دلم گذاشته ام دوست دارم پیش از اینکه مولفه های این سبک نوین رابه شما معرفی کنم روی خودآثارنظردهیدکه ببینیم چقدراین ژانر قابلیت برقراری ارتباط با مخاطبانش رادارد.oryanism.blogfa.com

محسن یکشنبه 16 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 02:46 ب.ظ http://hamghabileh.blogfa.com

به ما هم سری بزنید.

دماغ و کیو جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:26 ب.ظ

دماغ و کیو جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1388 ساعت 08:27 ب.ظ

دمت گرم عجب سروده هایی داری

حمیدرضا یکشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:26 ق.ظ http://http://www.hamidreza-1363.blogfa.com/

گرچه در شهر شما خود لب خندانی نیست
در همه شهر چو من مرد پریشانی نیست
آتش شعر دل از بیت غریبی من است
طاقت این غزل پیر به دیوانی نیست
در پی عشق وفایم در این شهرو دریغ
این متاعیست که دیریست به دکانی نیست
شاه راندیم زدل ساکن دل شد ابلیس.
وای از آنجا که در او حاکم و سلطانی نیست
غربتم کرد همه جای جهان را تسخیر
درد پیریست، غریبم ،که درمانی نیست
لطفا به ما سر بزن

حمید رضا یکشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 02:33 ق.ظ http://www.hamid-faghr.blogfa.com/

هیچ عطاری ز بوی من نگفت

هیچ شمسی دل بر این تیره نداد



سایه هم خود آیتی از نور بود

از غم من می چه داند بامداد



ایرج اما کیست دلخوش بی خیال

کارو در گفتن نبودش اوستاد



از چراغ بی فروغ من فروغ

کی چو مادر شعر غمگینی بزاد



نه نمی خواهم بگویم بهترم

من از آن ها کفر از من دور باد

اخوان گویی به شعر قاصد ک

کرد احوال دل پر غصه یاد



درد های بی حدم حافظ شنود

او فقط بر حرفهایم گوش داد



من فدای حرفهای شعر او

روح آن پیغمبر گل شاد باد
پش ما بیا

عابدی شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 09:20 ب.ظ

واقعا لذت بردم

علی یکشنبه 15 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 12:49 ق.ظ http://httpwww.khalseyekhiall.blogfa.com

سلام مستدام باشید

بخشی دوشنبه 16 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:52 ب.ظ http://www.shamayeel.persianblog.ir

بر من به چشم کشته عشقت نگاه کن.....پروانه های مرده با هم فرق دارند.....واقعا گریه های امپراتورت عالیه تبریک میگم عزیزم...امیدوارم همیشه موفق باشی....

میترا چهارشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 03:00 ب.ظ http://www.kolbeyeroya.blogfa.com

من رستم و سهراب تو! این جنگ چه جنگیست؟
گر زخم زنم حسرت و گر زخم خورم ننگ!!!
فاضل جان سلام
مبالغه نکردم اگه بگم عاشقانه عاشقه غزلهاتم
شعرات معرکه ان
خیلی دوسشون دارم
موفق باشی

Zahra Raha دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:03 ق.ظ http://www.pellepelletajonoon.blogfa.com

zibaaaaaaaaaa bood va delneshin.

movafagh bashid

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد