پیر خرابات

دریافتی از غزلهای حضرت لسان الغیب حافظ شیرازی

پیر خرابات

دریافتی از غزلهای حضرت لسان الغیب حافظ شیرازی

غزل ۱۰۲

دوش آگهى ز یار سفرکرده داد باد
من نیز دل به باد دهم هر چه باد باد

 

کارم بدان رسید که همراز خود کنم
هر شام برق لامع و هر بامداد باد

به قدری رازداری و پرده پوشی کردم که مجبور بودم راز خود را با برق و باد در میان بگذارم.

 

در چین طره تو دل بى حفاظ من
هرگز نگفت مسکن مالوف یاد باد
مسکن اصلی دل من طره‌گیسوی شماست . و من هرگز در کنار شما احساس غربت نمیکنم ولو هزاران کیلومتر از وطن اصلی ام دور باشم.
لذا حضرت فرمودند : نحن البیوت . ما خانه هایی هستیم که با آنها آرامش مییابید.

 

امروز قدر پند عزیزان شناختم
یا رب روان ناصح ما از تو شاد باد

در این بیت کسانی را که برای او خیرخواهی کرده بودند را دعا میکند.

 

خون شد دلم به یاد تو هر گه که در چمن
بند قباى غنچه گل میگشاد باد

با هر بهانه دلم یاد تو میکرد .

 

از دست رفته بود وجود ضعیف من
صبحم به بوى وصل تو جان بازداد باد

جانی که دوست ببخشد نه جانی است مثل همه جانها  که آن همان حیات طیبه ای است که وعده کرده بودن. فلنحیینه حیاه طیبه

 

حافظ نهاد نیک تو کامت برآورد
جان ها فداى مردم نیکونهاد باد

حضرت فرمودند کسی که ولایت ما را دارد ما ذاتش را دوست داریم ولی از اعمال بدش بدمان میآید ولی کسی که ولایت ما را ندارد ما عمل خوبش را دوست داریم ولی ذاتش را خیر.
گروه اول به هدایت نزدیکترند.

 

غزل ۱۸۳

این شعر یکی از زیباترین و مشهورترین اشعار حافظ است و اسرار و نکات ظرایف بسیاری دارد که در حد وسع به آن میپردازیم که البته خیلی از مطالب را سعی میکنم در لابلای ابیات به عرض برسانم . چون مطالب سنگین و عجیبی است.

 

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

و من اللیل فتهجد به نافله لک/عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا

در این بیت حضرت حافظ کنایتا به زمان مقدس سحر نیز اشاره ای دارند.

نکته بسیار ظریفی که هست این است که میفرماید از غصه نجاتم دادند.یعنی تا غصه ای نباشد ، نجاتی در کار نیست.لذا مولانا میفرماید:

هر کجا دردی دوا آن جا بود

 

بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند

باده از جام تجلى صفاتم دادند

شعشعه ذات اهل بیت هستند که حضرت فرمود : به راستی خدا ما را از نور عظمت خود آفرید

جام تجلی صفات خداوند نیز اهل بیت عصمت و طهارت هستند .

 

چه مبارک سحرى بود و چه فرخنده شبى

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

برات نوشته ای بود که برای نجات به او میدادند . برای مثال کسی که یک بار مالیات میداد به او براتی میدادند تا مامورین حکومتی به خاطر عدم پرداخت مالیات متعرض به جان و مال او نشوند.

 

بعد از این روى من و آینه وصف جمال

که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند

آینه وصف جمال نیز اهل بیت هستند . به نظر میرسد که حضرت حافظ در این غزل به شرح یکی از تشرفاتشان خدمت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه پرداخته که در این تشرف از خزینه علم آن حضرت نیز بی بهره نبوده است.

یکی از علما حضرت اباعبدالله را در عالم مکاشفه میبیند و از ایشان قدرتی را طلب میکنند تا بتوانند مثل حافظ شعر بگویند که در جواب حضرت میفرمایند : ما این عنایت را فقط به حافظ کردیم و بس.

 

 

من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب

مستحق بودم و این ها به زکاتم دادند

اصل زیبایی که حضرت حافظ در این بیت میفرماید اصل استحقاق است. یعنی کسی استحقاق دارد که مستحق باشد و گدایی کند تا به عنوان زکات نصیب و بهره ای به او بدهند.

البته گدایی فقط در خانه خداوند و اهل بیت زیبا است . و اصلا انسان باید گدای کسی باشد که چیزی داشته باشد و برای همین خداوند میفرماید: انتم الفقراء والله هو الغنی

 

هاتف آن روز به من مژده این دولت داد

که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند

این بیت نیز ترجمه این آیه قرآن است:

ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا

 

این همه شهد و شکر کز سخنم می ریزد

اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند

ان مع العسر یسرا

 

همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود

که ز بند غم ایام نجاتم دادند

سحر خیزی و همت دو راه مهم و لازم برای نجات انسان است.

غزل ۶۳

روى تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچه اى هنوز و صدت عندلیب هست

اشاره به وجود مقدس حضرت صاحب الزمان علیه السلام دارد که با وجود غیبت بیش از حد معمول هنوز که هنوزه طالبان بسیاری دارند.

 

گر آمدم به کوى تو چندان غریب نیست
چون من در آن دیار هزاران غریب هست

عشق و پناه خواستن من از شما چندان عجیب نیست که غیر از من خیلی های دیگر (تمامی خلق عالم) گدای در این خانه اند.

 

در عشق خانقاه و خرابات فرق نیست
هر جا که هست پرتو روى حبیب هست

هر جا که عشق هست حتما رشحاتی از وجود و نور حضرت صاحب وجود دارد. لذا در زیارت جامعه کبیره داریم: "ان ذکر الخیر کنتم اوله و آخره و معدنه و ..."

 

آن جا که کار صومعه را جلوه می دهند
ناقوس دیر راهب و نام صلیب هست

مثالی است برای بیت بالا

 

عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
اى خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست

این بیت حاصل از یک جهان بینی عمیقی است که به نظرم اگر کسی خود را با این جهان بینی تطبیق دهد همه مشکلات سیر و سلوکش حل خواهد شد.
بنا بر این بیت مبنای عالم بر طلب و خواستن است و حضرت حافظ میفرماید: هر کس که بخواهد در این سفره سیراب و سیر میشود و دست خالی از سر سفره کسی که فرمود "ادعونی استجب لکم" امکان ندارد.

 

فریاد حافظ این همه آخر به هرزه نیست
هم قصه اى غریب و حدیثى عجیب هست

راه سیر و سلوک بسیار سخت و طاقت فرسا است و الا بیهوده حافظ اینقدر فریاد نمیزند.

غزل ۶۲

مرحبا اى پیک مشتاقان بده پیغام دوست
تا کنم جان از سر رغبت فداى نام دوست

هر چه علاقه به معشوق بیشتر باشد به متعلقات معشوق هم بیشتر است. برای مثال حضرت نبی اکرم روزی در مسجد نشسته بودند و فرمودند هر کس از امیرالمومنین برایم خبری بیاورد(حضرت به جنگ خاصی رفته بودند) مژدگانی به او میدهم ، و حال آنکه از ما پوشیده نیست که خود نبی اکرم میدانستند که امیرالمومنین کجاست و با این کار فقط میخواستند بگویند که خبر او اینقدر ارزش دارد چه رسد به خود ایشان.

واله و شیداست دایم همچو بلبل در قفس
طوطى طبعم ز عشق شکر و بادام دوست

طوطی طبع استعاره ای است از زبان فصیح  و شیرین شاعر . میگوید شیرین زبانی من از خودم نیست و همیشه روزی خوار سفره نعمت شماست. در این بیت کنایتا حافظ به ذکر مدام هم توصیه میکند(دایم).
حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها

زلف او دام است و خالش دانه آن دام و من
 بر امید دانه اى افتاده ام در دام دوست

حضرت حافظ تعبیری بسیار زیبا از زلف و خال دوست بکار برده و میگوید من در این دام به امید دانه ای (تفضلی، انعامی) به دام افتاده ام.

سر ز مستى برنگیرد تا به صبح روز حشر
هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جام دوست

برای فهم این ابیات به دیوان عمان سامانی مراجعه بکنید که عالم ازل را به زیبایی تصویر کرده است و این جام را به عنوان جامی از عشق و بلا معرفی کرده است .هر پیامبری مقداری از این جام را میخورد و دچار مصیبتهای فراوانی در راه حق میشود ، اما کسی که تمام این جام را مینوشد حضرت اباعبدالله الحسین است.

بس نگویم شمه اى از شرح شوق خود از آنک
دردسر باشد نمودن بیش از این ابرام دوست

شرح شوق و اشتیاق نسبت به معشوق اگر بیش از حد باشد دچار دلزدگی مردم میشود ، لذا در خیلی از مواقع ابرام و تکریم معشوق به ضرر او تمام میشود.

گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا
خاک راهى کان مشرف گردد از اقدام دوست
هرکس که خاک پای تو باشد و گدایی درگاه تو را کند عزت و سربلندی نصیب اوست.
گدای خاک در دوست پادشاه من است

میل من سوى وصال و قصد او سوى فراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
عاشق همیشه به نفع معشوق کنار میکشد. که مظهر این بیت به نظر حقیر حضرت ابالفضل العباس است که تمام خواسته های خود را و خود را هیچ انگاشت در برابر حضرت اباعبدالله الحسین.

حافظ اندر درد او می سوز و بی درمان بساز
زان که درمانى ندارد درد بی آرام دوست

 

غزل 12

ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما


آب روی خوبی از چاه زنخدان شما


زنخدان به معنای چانه است و چاه زنخدان گودی بین چانه و دهان است که زیبایی خاصی به جلوه میدهد


ای کسی که زیبایی از شما است و آب حیاتی که میگویند سرچشمه بقا ست از چاه زنخدان شما بیرون میآید


امام هادی در زیارت جامعه کبیره میفرماید:


ان ذکر الخیر کنتم اوله و آخره و معدنه و ...


اگر نامی از خیر برده شود شما اول و آخر و معدن آن خوبی هستید


و معنای الحمد لله رب العالمین نیز همین است



عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده


بازگردد یا برآید چیست فرمان شما


شرح شوق و هجر عاشق است و میگوید اگر روی زیبای شما را نبینم جانم که از شدت فراغ بر لب آمده بیرون میآید و قالب تهی میکنم.



کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت


به که نفروشند مستوری به مستان شما


کسی در مقابل حسن شما نمیتواند عرض اندام کند



بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد


زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما


روی شما مانند آب حیاتی است که هر خوابی را بیدار میکند و هر مرده ای را زنده .



با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته​ای


بو که بویی بشنویم از خاک بستان شما


بو که : باشد که



عمرتان باد و مراد ای ساقیان بزم جم


گر چه جام ما نشد پرمی به دوران شما


خدا شما را عمر دهد گر چه کام ما بر نیامد.


هر چه از دوست رسد خوش است چه خوب و چه بد



دل خرابی می​کند دلدار را آگه کنید


زینهار ای دوستان جان من و جان شما


دل هوای معشوق کرده است و اگر دیدارش میسر نشود جانم به لب میآید



کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند


خاطر مجموع ما زلف پریشان شما


خاطر مجموع(آرام و ساکن) با زلف پریشان هیچ وقت یکجا جمع نمیشود چون زلف معشوق نماد تشویش خاطر و پریشانی است.



دور دار از خاک و خون دامن چو بر ما بگذری


کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما


را عشق شما راهی است پر خطر که جز با خون دادن و سختی کشیدن نمیتوان آن را پیمود



ای صبا با ساکنان شهر یزد از ما بگو


کای سر حق ناشناسان گوی چوگان شما


د رمدح مردم یزد



گر چه دوریم از بساط قرب همت دور نیست


بنده شاه شماییم و ثناخوان شما


بنده و شاعر شاه شما مردم یزدیم هر چند که از شما دوریم



ای شهنشاه بلنداختر خدا را همتی


تا ببوسم همچو اختر خاک ایوان شما


ای کسی که هر کس خاک بوس آستان شما شود همچو اختر و ستاره اوج میگیرد و بالا میرود



می​کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو


روزی ما باد لعل شکرافشان شما


زیرکی شاعر است که قولی از معشوق میگیرد که با داب و روش او مخالف است.